اکثر ما انسانها، زندگی را به بهترین وجه ممکن سپری نمیکنیم و دلیل این امر کمبود توانایی یا قدرت اراده نیست. ما میدانیم که برای ارتقا پیدا کردن آماده هستیم، اما نمیخواهیم مورد توجه قرار بگیریم و اعتماد به نفس کافی را نداریم . ما میدانیم که تجارتهای رقیب، بابت خدماتی که ارائه میدهند مبلغ خوبی را کسب میکنند اما در بالاتر بردن قیمتهای خود مردد هستیم. ما از اینکه در مشکلات غوطه ور باشیم زجر میکشیم اما هر راهی که میتواند ما را از این مخمصه نجات دهد را نیز از بین میبریم. ما میخواهیم خوش پوش باشیم اما وقتی زمان آماده شدن فرا میرسد، به دنبال لباسهای کهنه خود میگردیم و میگوییم:« این لباس به اندازه کافی خوب است.»
ممکن است این اتفاق به روشهای ظریف تری رخ دهد. ما میدانیم که غیبت کردن، جزو ویژگیهای شخصیتی خوبی نیست اما با این حال مدام این کار را انجام میدهیم. ما میدانیم که اکثر نگرانیها بی اساس هستند اما با این حال خود را درگیر آنها میکنیم. ما میخواهیم به هدف برسیم، نقشه بکشیم و بیشتر اجتماعی باشیم اما در پای بند بودن به این مسائل کم کاری میکنیم. ما میخواهیم در فضاهایی سازمان یافته شده زندگی کنیم اما نصفی از زمان خود را صرف انجام مسائل بی اهمیت میکنیم. ما میدانیم که به یک لیوان آب نیاز داریم اما هرگز خودمان را برای رسیدن به آن به زحمت نمیاندازیم.
اگر بخواهیم سطحی به این موضوع نگاه کنیم، این شکستها به نظر تنبلی یا کمبود اعتماد به نفس هستند. واقعیتِ این مسئله بسیار عمیقتر از این حرفها است.
وقتی بچه بودید، از هیچ چیزی نمیترسیدید. شما نیازهای خود را بیان میکردید، بدون زحمت کشیدن خلاق بودید، در همه جا حضور داشتید و صادقتر از هر زمان دیگری در زندگیتان بودید. این اتفاقات و نگرانیها از اوایل بلوغ ظاهر شدند، همان دورانی که شما توانایی شناخت و تشخیص نوع خاصی از خطر را بدست آوردید، خطری که بشر بیشتر از هر چیز دیگری از آن واهمه دارد: خطر اجتماعی.
شما به مانند سایر انسانها، با نیازی ذاتی متولد شدهاید تا مورد پذیرش همسن و سالان خود باشید اما هرچه بزرگتر شدیم، به شرایطی پی بردیم که با استفاده از آنها میتوانستیم یکدیگر را ارزیابی کرده تا ارزش و شایستگی یک فرد را تعیین کنیم. به زودی آن زندگیِ صمیمانه و شاد شما کمتر مطابق میل و خواستههای شما خواهد شد و بیشتر شبیه به زندگیای با معیارهای دیگران است که در آن افراد میتوانند شما را قضاوت کنند.
چه متوجه شده باشید و چه نشده باشید، شما سازگار شدهاید. شما از قبل در حال کم کردن اعتماد به نفس و کوچک کردن خودتان در زندگی بودید و زمانی که به این موضوع پی ببرید، مشکلات زیادی سد راهتان خواهند بود.
“نَفس کوچکِ” شما، ترکیبی از عادتها، رفتارها و باورهایی است که شما از اطرافیان خود دریافت کردهاید. شما نیازها و احتیاجات آنها را تفسیر کرده و سپس این نیازها را به نیازهای خودتان تبدیل کردید. شما صفات خاصی را برای امنیت و دفاع کردن از خودتان به کار گرفتهاید و هیچوقت وقت نگذاشتهاید تا کمی فکر کنید: «آیا این واقعا من هستم؟»
به همان روشی که ما با انتظارات افراد دیگر سازگاری و تطابق پیدا میکنیم، قادر هستیم تا آن انتظارات را به عنوان نیازهای خود در نظر بگیریم.
عادتها طبق یک چرخه سه مرحلهای پیش میروند:
تحریک، روال و پاداش. این دقیقا همان اتفاقی است که با کوچک شمردن نفسِ واقعیتان رخ میدهد. بگویید که میخواهید کاری را، فراتر از مرزهای محدودیت خود انجام دهید. توانایی های خود را باور کنید و اعتماد به نفس تان را افزایش دهید . حال ممکن است این کار به سختیِ عوض کردن شغل یا به آسانیِ پوشیدن لباسی جدید باشد. شما پشت کامپیوتر خود مینشینید تا برنامه شغلی خود را شروع کنید اما قبل از شروع، خیلی سریع فیسبوک را باز میکنید. شما ساعتها مشغول مشاهده پستهای فیسبوک میشوید و برنامه شغلیتان ناقص باقی میماند.
باز کردن فیسبوک، همان عامل تحریک کننده شماست که یک روال را (گشتن به دنبال پستها) زمینه سازی میکند و با دور کردن شما از کاری که باعث ایجاد اضطراب در شما میشود، به شما پاداش (القای حس امنیت) میدهد. هنگامی که یک لباس آشنا را انتخاب میکنید، لباس های مشابه به آن در ذهنتان صف کشیده میشوند؛ در حالیکه مغز به شما احساس آرامشی از پوشیدن دوبارهی لباسی آشنا را القا میکند، لباسهایی با سبک متفاوتتر دوباره در کمدتان باقی میمانند.
وقتی استرس دارید، به عادتهای قدیمی خود برمیگردید:
روال شما، همان روشی است که در طول این سالها برای دفاع از خودتان به وجود آوردهاید. شما دوباره مانند شخصی رفتار میکنید که تقویت شده و در امنیت کامل قرار دارد. وقتی این کار را انجام میدهید، مغزتان به شما احساس امنیت را هدیه میدهد و این چرخه همینطور ادامه خواهد داشت.
اگر میخواهید رشد کنید، رفتارِ “خود کوچک بینی” مناسب شما نخواهد بود. نفسِ کوچک شما مانند سیاهچالهای بیانتهاست. هرگز کافی نخواهد بود چون شما هیچوقت نمیتوانید دست از رسیدن به نیازهای غیرواقعی خود برداشته و تبدیل به خود واقعیتان شوید. اما به یاد داشته باشید: نفس ما انعطاف پذیر است. به همان روشی که ما با انتظارات افراد دیگر سازگاری و تطابق پیدا میکنیم، قادر هستیم تا آن انتظارات را به عنوان نیازهای خود بدانیم. ما قادر هستیم تا دوباره خودمان را تنظیم کرده و سازگاریهای جدیدی را در پیش بگیریم. ما میتوانیم هویتی که سالها پیش خلق کردهایم را نشان داده و یک شخصیت جدید دیگر را با واقعیت اصیل خود سازگار کنیم.
اینکه شما خودتان را بهترین نسخه از خود نمیدانید به این معناست که همین حالا هم میدانید بهترین نسخهتان چه خواهد بود. اینکه در حال حاضر خودتان را کم ارزش میدانید به این معناست که از قبل، مفهومی از ارزش و اصالت را در ذهنتان دارید. اگر شکاف بین اینکه چه کسی هستید و قرار است چه کسی باشید را شناسایی کنید، احساس ناراحتی و نگرانی نخواهید کرد. در اینجا نحوهی رسیدن به آن توضیح داده شده است.
بهتر است بخوانید : انواع هوش در زندگی ما چه کاربردی دارد؟
شخصی را تجسم کنید که میخواهید به آن تبدیل شوید
تصور کنید که مانند آن شخص راه میروید، مثل او زندگی میکنید و مثل او رفتار میکنید. در هر روز از زندگیتان، باید بیدار شوید و فرد رویاهای خود را کاملاً مجسم کنید. این تنها راهی است که به واسطه آن خواهید توانست به آن شخص تبدیل شوید. اینکه چطور لباس میپوشد را تصور کنید، تصور کنید که چگونه موهای خود را حالت میدهد. تصور کنید که او چگونه ایمیل ارسال میکند. تصور کنید که چگونه با اختلاف نظرها کنار میآید. تصور کنید که با چه روشهایی کارهای خود را انجام میدهد. نفس خود را به شکلی کامل تجسم کنید، سپس بفهمید که چگونه آن نفس میتواند به منافع زندگی شما رسیدگی کند.
انگیزههای قدیمی خود را به مبارزه دعوت کنید
اگر می دانید که سبکِ بینقصی دارید اما آنطور که باید لباس نمیپوشید، باید انگیزه ها و تکانههای قدیمی خود را به چالش بکشید؛ در عوض آن کمدی را که همیشه واقعا میخواستید انتخاب کنید. انجام این کار در ابتدا آسان نخواهد بود اما ضروری است. معمای رها کردن نفس کوچکتان، رها کردن علاقهتان به خواستههای کسانی است که میخواهند شما شخص دیگری باشید.
شما فقط قادر به تبدیل شدن به این شخص نیستید، بلکه شما بدنیا آمدهاید تا همچین شخصی باشید.
تقریباً همه در انجام یک کار، فوق العاده هستند. سپس در انجام ۲ یا چند کار افتضاحاند و در انجام مابقی کارها عملکردی معمولی دارند. به جای اینکه سعی کنید در انجام تمام کارها عالی شوید و فردی خارق العاده به نظر برسید، به نقاط ضعف خود دقت کنید. نقاط ضعف خود را بپذیرید و به دنبال منبع ضعفهای خود باشید. سعی کنید راحتی را در معمولی بودن پیدا کنید.
داستان را بازنویسی کنید
شما در برابر ایده آل بودن، به یک دلیل مقاومت میکنید و آن دلیل این است که شما آن را با چیزی منفی مرتبط میکنید و اعتماد به نفس کافی را ندارید. شما داستانی را در رابطه با نفس ایده آل خود نوشتهاید. شاید با خودتان فکر کنید که افراد جذاب، بیفایده به نظر میرسند یا شاید فکر کنید افراد موفق، سطحی هستند؛ شاید تصور کنید افراد با اطمینان، متکبر به نظر میرسند. در هر حالت، شما ارزش اجتماعی را بالاتر از هر چیز دیگری میدانید. حقیقت این است که شما میتوانید هر چیزی که میخواهید باشید و تا زمانی که مهربان، با اعتبار و با ذکاوت هستید، در زمان مرتکب شدن به اشتباهی آن را اعتراف میکنید و دوباره به تلاش خود ادامه میدهید، مورد قبول و پذیرش همسالان خود قرار خواهید گرفت.
داستان را تغییر دهید. به خودتان بگویید که در حال تبدیل شدن به مهربانترین و دوست داشتنیترین نسخه از خودتان هستید. از قدرت و حقیقت خود استفاده کنید تا بتوانید اطرافیان خود را به ادامهی راه هدایت کنید. با تبدیل شدن به آنچه که میخواهید، اضطراب و مقاومت را رها خواهید کرد. شما فقط قادر نیستید چنین فردی شوید، بلکه این تقدیر شماست تا به چنین شخصی تبدیل شوید.