خود زشت پنداری، یک اختلال روانی است که در آن فرد بهصورت وسواسگونه تصور میکند برخی از اندامهای ظاهری او بهشدت ناقص هستند و به همین دلیل، باید اقدامات پنهانی برای پوشاندن یا رفع آن نقص انجام دهد.
استفادهی مداوم از رسانههای اجتماعی و «گرفتن عکس سلفی» ممکن است به اعتماد به نفس پایین و تمایلات بدشکلی بدن منجر شود. بسیاری از پیامهایی که رسانهها و همسالان در مورد اهمیت ظاهری یک فرد میدهند، توسط افرادی که معیارهای زیبایی دیگران را بهعنوان استاندارد خود در نظر میگیرند، درونی میشود. به همین دلیل، استفادهی بیش از حد از شبکههای اجتماعی و گرفتن عکس سلفی، ممکن است باعث شود افراد بهصورت مداوم، مشغول ارائهی تصویری ایدهآل برای عموم باشند.
اختلال بادی دیسمورفیک (Body Dysmorphic Disorder) که در متون فارسی آن را بدریخت انگاری یا خود زشت پنداری مینامند، یکی از شایعترین اختلالات روانی است که در عصر امروز به دلیل دسترسی آسان به فضای مجازی و اینترنت، افراد بیشتری را درگیر کرده است. بمباران تبلیغات زیبایی در جامعه و فضای مجازی، بهشدت بر روحیه و طرز تفکر افراد تأثیر گذاشته و به افزایش تغییرات ظاهری جوانان دامن زده است. دستکاری صورت اگر از حد معول فراتر رود، بهعنوان یک بیماری شناخته میشود. همهی ما در اطرافیان خود افراد بسیاری را میشناسیم که بدون داشتن نقص جدی در ظاهر خود و بدون آنکه به عمل نیازی داشته باشند، دست به عمل زیبایی و جراحی پلاستیک میزنند و گویا هیچوقت قصد متوقف کردن این روند را ندارند. یا مردانی که هر خطری را میپذیرند برای اینکه بدنی عضلانی داشته باشند،. موارد ذکرشده، میتواند نشانههایی برای اختلال بادی دیسمورفیک باشد.
دیسمورفی واژهای یونانی و به معنی ناهنجار و غیر طبیعی است. «دیس» بهمعنی نه، نا یا بد؛ و «مورفی» بهمعنی شکل یا قواره است. بهطور کلی دیسمورفی یا دیسمورفیا به معنی زشت و بدقواره است. هرودوت (تاریخنویس یونان کهن)،از این واژه در افسانهی زشتترین دختر اسپارت بهره گرفته است. این دختر، زشت بود و نقص عضو داشت. پدر و مادرش به پرستارش دستور داده بودند او را به کسی نشان ندهد. پرستار هر روز دیسمورفیا را به معبد هلن میبرد و دعا میکرد دیسمورفیا را شفا دهد. هلن پس از مدتها این درخواست را میپذیرد و دیسمورفیا را زیباترین دختر اسپارت میکند.
اختلال بادی دیسمورفیک (خود زشت پنداری)
مشخصهی اصلی اختلال «بادی دیسمورفیک» مشغلهی ذهنی فرد روی یک نقص تخیلی در ظاهر است؛ نقصی که باعث رنجیدن فرد میشود و در عملکرد شغلی، اجتماعی یا تحصیلی او اختلال به وجود میآورد. در اختلال بادی دیسمورفیک فرد بهشدت نگران یک نقص خیالی، غیر واقعی یا بسیار کوچک در بدن خود میشود و همیشه به آن فکر میکند. این نقص معمولا تخیلی است؛ اما اگر نقص فیزیکی واقعا وجود داشته باشد، فردی که دچار این اختلال است آن را بیش از اندازه بزرگ میکند. رنج بردن در این اختلال آنقدر زیاد است که به توجه بالینی نیاز دارد. به عبارتی حتی اگر یک نابهنجاری کوچک وجود داشته باشد، نگرانی فرد دربارهی این نابهنجاری، بهشدت افراطی و رنجآور است. برای تشخیص این اختلال در فرد، شدت افکار مزاحم دربارهی نقص جسمی باید به اندازهای شدید باشد که به نابسامانی در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینههای زندگی او منجر شود.
حدود ۱۰۰ سال پیش، امیل کرپلین نام این اختلال را «دیسمورفوفوبیا» گذاشت و عقیده داشت نوعی نِوروز اجباری است. نِوروز یا رواننژندی، نوعی سراسیمگی است که پایه و اساس کالبدشناسانهای ندارد. به عبارت دیگر رواننژندی نوعی بیماری روانی یا رفتاری است که اساس عضوی ندارد. در این بیماری اضطراب روانی با حفظ سلامت توان عقلی در شخص پدید میآید. «پی. ار. ژانه»، این اختلال را وسواس شرمندگی از بدن مینامید و فروید در توصیف مرد گرگی (مردی که بهشدت دغدغهی بینی خود را داشت)، دربارهی بادی دیسمورفیک نیز توضیحاتی ارائه کرد. راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM-5)، اختلال بادی دیسمورفیک را جزو اختلالات طیف وسواسی اجباری (OCD) طبقهبندی کرده است؛ زیرا با اختلال وسواسی اجباری شباهتهایی دارد. اختلال بادی دیسمورفیک در متون روانشناسی ایران، مترادفهای بسیاری به خود دیده است. اختلال بدریختانگاری بدن، اختلال بدشکلی بدن، اختلال خود زشتانگاری، اختلال بدشکلی جسمی، اختلال بدریختی بدن و…، از جملهی این مترادفها هستند.
نرخ شیوع
دربارهی اختلال بادی دیسمورفیک، تحقیقات چندانی دردسترس نیست. دلیل این مسئله این است که افراد مبتلا به این اختلال، بیش از آنکه به روانپزشک مراجعه کنند، مراجعان جراح پلاستیک هستند. شیوع خود زشت پنداری در دو جنس مذکر و مؤنث تقریبا یکسان و حدود یک تا دو درصد ثبت شده است. بااینحال شیوع این بیماری ممکن است بیشتر از این باشد؛ زیرا مبتلایان به این سندروم معمولا خود را از چشم دیگران مخفی میکنند. در یکی از مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفت، مشخص شد که بیش از ۵۰ درصد دانشجویان کالج حداقل تا اندازهای دربارهی یکی از جنبههای ظاهر خود دغدغهی خاطر دارند. این دغدغهی خاطر به میزان نسبتا قابل توجهی در عملکرد حدود ۲۵ درصد این دانشجویان تأثیر گذاشته بود. به گزارش راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، نرخ شیوع این اختلال در ایالات متحدهی آمریکا ۲.۴ درصد است.
اطلاعات موجود نشان میدهند رایجترین سن شروع اختلال خود زشت پنداری، بین ۱۵ تا ۳۰ سالگی است و زنان بیشتر از مردان به این اختلال مبتلا میشوند و اکثر بیماران مجرد هستند. اختلال خود زشت پنداری، معمولا با سایر اختلالات روانی همزمان است. در یک مطالعه معلوم شد بیش از ۹۰ درصد بیماران مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک، در زندگی خود یک دوره افسردگی عمده، حدود ۷۰ درصد یک اختلال اضطرابی و حدود ۳۰ درصد یک اختلال سایکوتیک را تجربه کردهاند. اختلالات سایکوتیک، گروهی از اختلالات روانی شدید هستند که طی آن بیمار با واقعیت قطع ارتباط میکند.
سببشناسی اختلال خود زشت پنداری
علت اختلال بادی دیسمورفیک ناشناخته است. نرخ بالای همزمانی این اختلال با اختلالات افسردگی، سابقهی خانوادگی اختلالات خلقی و OCD (که بیشتر از حد انتظار است) و همچنین پاسخدهی این اختلال به داروهای مختص سروتونین و مبنای پاتوفیزیولوژیک این اختلال، ممکن است نشاندهندهی نقش سروتونین و احتمال رابطهی آن با سایر اختلالات روانی باشد. مفاهیم کلیشهایشدهی زیبایی که در برخی خانوادهها و فرهنگها بر آنها تأکید میشود نیز بر بیماران مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک تأثیر بسیاری میگذارند. به همین دلیل یکی از ویژگیهای مهم کسانی که دچار بادی دیسمورفیک هستند، اعتماد به نفس بسیار پایین است.
در رویکرد سایکودینامیک، اختلال بادی دیسمورفیک بهصورت عارضهای محسوب میشود که منعکسکنندهی جابهجایی مناقشات جنسی یا هیجانی با یک قسمت غیر مرتبط بدن است. این تداعی ازطریق مکانیسمهای دفاعی واپسرانی، گسستگی، تحریف، نمادینهسازی و فرافکنی روی میدهد. رویکرد سایکودینامیک یا روانپویایی شامل تمام نظریههای روانشناسی است که عملکرد انسان را بر اساس تعامل محرکها و نیروهای درونی شخص، بهویژه ضمیر ناخودآگاه و بین ساختارهای مختلف شخصیتی مورد مشاهده قرار میدهند.
تشخیص افتراقی
DSM-IV معیارهایی برای تشخیص اختلال بادی دیسمورفیک نشان میدهد. طبق این معیارها، فرد باید به دلیل یک نقص تخیلی در ظاهر خود یا به دلیل یک نقص واقعی اما کوچک، مشغلهی ذهنی داشته باشد. همچنین در مرحلهای از ابتلا به بیماری، فرد رفتارهای اجباری مانند بررسی دائمی خود در آینه، شانه زدن و رسیدگی به سر و وضع خود و حتی اعمال ذهنی مانند مقایسه کردن ظاهر خود با دیگران را بهطور مدام مرتکب میشود. این مشغلهی ذهنی باعث میشود رنج و عذاب معناداری از نظر بالینی در فرد به وجود بیاید و به افت کیفیت عملکرد او در زمینههای مهم زندگی منجر شود.
معیارهای DSM-IV برای اختلال بادی دیسمورفیک به شرح ذیل است:
- فرد بهطور دایم نگران است و فکر میکند یک یا چند نقص یا عیب در ظاهر فیزیکی خود دارد؛ ولی دیگران این نقصها را نمیبینند یا آنها را بسیار جزئی میپندارند.
- در مرحلهای از این اختلال، فرد باید در واکنش به نگرانیهای خود، رفتار تکراری داشته باشد. مثلا خودش را بهطور دایم در آینه برانداز کند، بهطور افراطی موهایش را شانه بزند یا خود را آرایش کند، پوستهای مرده را از صورت یا بدنش جدا کند و بهطور دائم از دیگران قوت قلب و دلگرمی بخواهد. او همچنین باید اعمال ذهنی تکراری انجام دهد. مثلا ظاهر خودش را با ظاهر دیگران مقایسه کند و بیشازپیش به افسردگی و نداشتن اعتمادبهنفس نزدیک شود.
- اشتغال ذهنی باعث رنج شخصی یا نابسامانی شدید در عملکرد اجتماعی، شغلی یا عملکرد در سایر جنبههای مهم زندگی فرد شود.
- اشتغال ذهنی دربارهی ظاهر، علت خاص و موجه دیگری نداشته باشد. برای مثال نگرانی فرد بهعلت چربی یا وزن بدن در یکی از اختلالات خرد و خوراک نباشد.
بیشتر بخوانید: تست کمرویی ؛ تا چه اندازه خجالتی هستید؟
ویژگیهای بالینی
رایجترین دغدغههای بیماران مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک، مو و پس از آن بینی است. همچنین گاهی دغدغهی خاطر این افراد، مبهم و درک آن مشکل است. مثلا زمانیکه مشغلهی ذهنی شدید، مربوط به چانه است. زمانیکه چانه دانهدانه و شبیه به شانهی تخم مرغ میشود، گویا برای افراد مبتلا به اختلال خود زشت پنداری یک فاجعهی بزرگ رخ داده است.
در یک مطالعه مشخص شد که بهطور متوسط، افراد در طول بیماری دربارهی چهار منطقهی بدن خود دغدغهی خاطر دارند. بعد از مو و بینی، سایر مناطق مورد دغدغه عبارتاند از مو، سینه و اندامهای تناسلی خارج از بدن. یکی از نشانههای اختلال بادی دیسمورفیک در مردان، علاقه به «هیکل گنده کردن» و بزرگ کردن عضلات است. این علاقه تا اندازهای پیش میرود که در زندگی عادی فرد، نگه داشتن شغل یا سالم ماندن او، تداخل ایجاد میکند، آن قسمت از بدن که مورد دغدغهی خاطر فرد در این اختلال است، ممکن است در طول ابتلای فرد به بیماری تغییر کند. بعضی نشانههای فرعی و رایج بیماری شامل هذیانهای فرد است. آنها بهطور دائم خود را در آینه چک میکنند یا از هرگونه شیئی که قادر به نشان دادن تصویر آنها است، دوری میکنند. از نشانههای دیگر این بیماری این است که افراد با لباس و آرایش، تلاش فراوانی برای پنهان کردن زشتی یا نقص تخیلی خود انجام میدهند.
تائیر این اختلال در زندگی افراد میتواند بسیار قابل ملاحظه و مهم باشد. تقریبا تمام افراد مبتلا به خود زشت پنداری، از حضور در جمع یا در محل کار خودداری میکنند. همچنین حدود یکسوم آنها از خانه بیرون نمیروند؛ زیرا میترسند دیگران آنها را به خاطر عیب و نقص خیالیشان مسخره کنند. حدود یکپنجم این افراد اقدام به خودکشی میکنند. همانطور که گفته شد، اختلالات افسردگی و اختلالات اضطرابی معمولاً همزمان با اختلال خود زشت پنداری اتفاق میافتند. ممکن است مبتلایان به این اختلال، نشانههایی از اختلال وسواسی اجباری، اختلال شخصیت اسکیزوئید و اختلال شخصیت خودشیفته نیز داشته باشند.
تشخیص افتراقی
اگر مشغلهی ذهنی افراطی فرد به اجزای بدن توسط یک اختلال روانی دیگر بهتر توضیح داده شود، نباید فرد را مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک تشخیص داد. برای مثال، در بیاشتهایی عصبی (آنورکسیا نروزا -Anorexia Nervosa) که یکی از شاخههای اختلالات خورد و خوراک است، مشغلهی ذهنی افراطی به بدن معمولا به دغدغههایی دربارهی چاق بودن محدود است. همچنین در اختلال هویت جنسیتی، فرد دربارهی خصوصیات جنسیتی اولیه یا ثانویهی خود احساس خوبی ندارد یا حس میکند یک جای کار ناقص است. در اپیزودهای افسردگی عمده، شناختهایی مطابق با خلق در رابطه با ظاهر و قیافه وجود دارند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی یا فوبیای اجتماعی نیز ممکن است دربارهی خجالتزده شدن به دلیل نقصهای ظاهری واقعی یا تخیلی خود در مقابل دیگران، وحشت داشته باشند؛ اما این نگرانی معمولا بارز، دایمی، رنجآور یا مختلکنندهی عملکرد نیست.
تاجین کیوفوشو، یک بیماری روانی در ژاپن و شبیه به فوبیای اجتماعی است؛ بااینحال، بعضی خصوصیات آن بیشتر با اختلال بادی دیسمورفیک مطابقت دارند. در این بیماری، باوری وجود دارد که بدن فرد بوی بدی میدهد یا بعضی اجزای بدن او ممکن است برای دیگران انزجارآور باشند. افراد مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک، دربارهی ظاهر خود مشغلههای فکری وسواسی دارند و ممکن است رفتارهای اجباری مرتبط با این وسواس ها را نیز داشته باشند. بااینحال، فقط زمانی میتوان این افراد را مبتلا به اختلال وسواسی اجباری (OCD) همزمان با اختلال بادی دیسمورفیک دانست که وسواس ها یا اجبارها به نگرانیهای فرد دربارهی ظاهر خود محدود نباشند و بهوضوح متفاوت با خصوصیات معمولی او باشند. همچنین افراد مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک را تنها زمانی میتوان به اختلال هذیان مبتلا دانست که مشغلهی فکری آنها دربارهی نقص تخیلی ابعاد هذیانگونه داشته باشد. اختلال هذیان یک بیماری روانی عموماً نادر است و در آن فرد دچار توهم میشود؛ اما بدون همراهی با توهم برجسته، اختلال فکر یا اختلال خلقی را نشان میدهد.
همیشه بهصورت معمول نگرانیهایی دربارهی قیافه و ظاهر وجود دارد؛ ولی در اختلال بادی دیسمورفیک، مشغلهی ذهنی فرد دربارهی ظاهر و نقصهای تخیلی خاص و مشخص و تغییرات رفتاری ناشی از این مشغلهی ذهنی، وقت گیر هستند و با رنج شخصی یا نقص عملکردی شدید همراهند.
تشخیص افتراقی بر اساس DSM-5
دغدغههای عادی دربارهی بدن و نقصهای فیزیکی آشکارا قابل توجه
اختلال بادی دیسمورفیک با دغدغههای عادی دربارهی قیافه و ظاهر تفاوت دارد؛ زیرا در این اختلال، فرد مشغلههای ذهنی شدیدی دربارهی ظاهر خود دارد و در ارتباط با آنها، رفتارهایی تکراری انجام میدهد که وقتگیر هستند. رفتارهایی که معمولا مقاومت در مقابل آنها یا کنترل کردنشان دشوار است و باعث رنج شدید فرد میشود یا عملکرد او در زمینههای مختلف را بهشدت مختل میکند. پس با این توضیحات، عیب و نقصهای فیزیکی که به وضوح قابل توجه هستند، اختلال بادیدیسمورفیک محسوب نمیشوند. بااینحال کندن پوست بهعنوان یکی از اختلالات بادی دیسمورفیک میتواند باعث زخم و جای زخم شود. در چنین مواردی، تشخیص اختلال بادی دیسمورفیک درست است.
اختلالات خورد و خوراک
در افراد مبتلا به اختلالات خورد و خوراک، دغدغههای فکری دربارهی چاق بودن، یکی از نشانههای این اختلال است و نشانهی اختلال بادی دیسمورفیک محسوب نمیشود. بااینحال دغدغههای فکری دربارهی وزن نیز ممکن است در اختلال بادی دیسمورفیک روی دهند. اختلال خورد و خوراک و اختلال بادی دیسمورفیک میتوانند همزمان اتفاق بیفتند که در این صورت باید هر دو اختلال را تشخیص داد.
سایر اختلالات وسواسی اجباری و اختلالات مرتبط
مشغلههای فکری و رفتارهای تکراری در اختلال بادی دیسمورفیک، با وسواسها و اجبارهای اختلال OCD تفاوت دارند؛ زیرا فرد در اختلال بادی دیسمورفیک فقط روی دغدغههای ظاهری متمرکز است. این اختلالات تفاوتهای دیگری نیز دارند. برای مثال در اختلال بادی دیسمورفیک، بینش درمانجویان ضعیفتر است. همچنین زمانیکه هدف از کندن پوست یا مو، بهتر ساختن یک عیب خیالی در چهره یا ظاهر است، فرد را باید مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک تشخیص داد.
اختلال اضطراب بیماری
افراد مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک، دربارهی مبتلا بودن یا مبتلا شدن به یک بیماری جدی مشغلهی فکری ندارند. همچنین سطح جسمانیسازی رنجهای روانی آنها به شکل نشانههای بدنی به طرز خاصی بالا نیست.
اختلال افسردگی عمده
مشغلهی فکری بارز دربارهی ظاهر و رفتارهای تکراری افراطی، باعث تمایز اختلال بادی دیسمورفیک از اختلال افسردگی عمده میشوند. بااینحال، اختلال افسردگی عمده و نشانههای افسردگی در افراد مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک بهوفور مشاهده میشود و گاهی به نظر میرسد که این نشانهها درنتیجهی رنج شخصی و نقص عملکردی ناشی از اختلال بادی دیسمورفیک به وجود آمدهاند. اگر در افراد افسرده، معیارهای تشخیص برای اختلال بادی دیسمورفیک نیز برآورد شده باشد، میتوان آنها را مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک تشخیص داد.
اختلالات اضطرابی
اضطراب اجتماعی و اجتناب از دیگران در اختلال بادی دیسمورفیک متداول است. بااینحال، برخلاف اختلال اضطراب اجتماعی (فوبیای اجتماعی)، آگورافوبیا و اختلال شخصیت اجتنابی، اختلال بادی دیسمورفیک شامل مشغلهی فکری بارز دربارهی ظاهر و رفتارهای تکراری در رابطه با زیباسازی ظاهر است. در این اختلال، علت اضطراب اجتماعی و اجتناب از دیگران دو چیز است: نگرانی افراد دربارهی عیب و نقصهای خیالی در ظاهر خود، و باور یا ترس آنها از اینکه دیگران بهخاطر عیب و نقص در چهره و ظاهر، آنها را فردی زشت بدانند و مسخره کنند. درنتیجه برخلاف اختلال اضطراب تعمیمیافته، اضطراب و نگرانی در اختلال بادی دیسمورفیک روی عیب و نقصهای خیالی در قیافه و ظاهر افراد تمرکز دارند.
اختلالات سایکوتیک
بسیاری از افراد مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک، باورهای توهمی غلط اما راسخی دربارهی ظاهر خود دارند و کاملا مطمئن هستند که عقیدهی آنها دربارهی نقص های خیالیشان، صحیح و دقیق است. در این صورت، تشخیص اختلال در این افراد، بادی دیسمورفیک بههمراه عدم بینش و باورهای توهمی است. در اختلال بادی دیسمورفیک، ایدههای مرتبط با ظاهر بهفراوانی مشاهده میشود؛ بااینحال برخلاف اسکیزوفرنی یا اختلال اسکیزوافکتیو، در اختلال بادی دیسمورفیک، مشغلهی ذهنی دربارهی ظاهر و رفتارهای تکراری مرتبط با این افکار، بسیار بارز هستند. در برخی موارد مشاهده میشود که فرد تصور میکند هرکسی هر حرفی میزند به او اشاره دارد. او حتی فکر میکند برنامههای رادیویی، تلویزیونی و بنرهای تبلیغاتی او را نشانه گرفتهاند.
سیر بالینی و پیشآگاھی
اختلال بادی دیسمورفیک، معمولا در نوجوانی شروع میشود. هر چند ممکن است این اختلال، دیرتر و بعد از یک نارضایتی طولانیمدت از بدن آغاز شود. اطلاعات دقیقی دربارهی سن شروع این اختلال دردسترس نیست. این مسئله به این علت است که بین شروع نشانههای اختلال و اقدام فرد برای کمک گرفتن از متخصصان، فاصلهی کم و بیش زیادی وجود دارد. شروع این اختلال ممکن است تدریجی یا ناگهانی باشد. این اختلال معمولا یک مسیر طولانی با فرازونشیبهای نسبتا ملایم دارد و تعداد فواصل زمانیکه در آنها از نشانهها هیچ خبری نیست، انگشتشمار است. همچنین آن قسمت از بدن که دغدغهی خاطر فرد دربارهی آن است، ممکن است در طول زمان تغییر کند یا ثابت بماند.
درمان
درمان افراد مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک ازطریق عمل جراحی، ترمیم پوست، ترمیم و زیباسازی دندان یا سایر اقدامات پزشکی به منظور از بین بردن نقصهای تخیلی تقریبا همیشه ناموفق واقع میشود. با اینکه داروهای سهحلقهای، MAOI-ها و پیموزید، طبق بعضی گزارشها در برخی افراد مفید واقع شدهاند، سایر گزارشها نشان میدهند که داروهای مختص سروتونین مانند کلومیپرامین و فلوکستین، فقط از نشانههای حدود ۵۰ درصد بیماران میکاهند. بیمارانی که همزمان با بادی دیسمورفیک به یک اختلال دیگر مبتلا هستند، آن اختلال نیز باید با دارودرمانی و رواندرمانی مناسب مورد درمان قرار گیرد. اینکه فرد بعد از بین رفتن نشانههای اختلال بادی دیسمورفیک، تا چه مدت باید به درمان بیماری ادامه دهد، مشخص نیست. همچنین تقویت کردن SSRI-ها یا کلومیپرامین، بوسپیرون، لیتیوم، متیل فنیدات یا داروهای ضد روانپریشی، میتواند نرخ پاسخدهی را افزایش دهد.
رابطه با جراحی پلاستیک
دربارهی تعداد بیمارانی که به جراحی پلاستیکی روی میآورند و به اختلال بادی دیسمورفیک مبتلا هستند، اطلاعات بسیار کمی وجود دارد. در یک مطالعه مشخص شد تنها دو درصد از مراجعهکنندگان به کلینیک جراحی پلاستیک، به اختلال بادی دیسمورفیک مبتلا هستند. اما به گزارش DSM-5، این تعداد ۷ تا ۸ درصد است. بااینحال به نظر میرسد درصد کل ممکن است بسیار بیشتر باشد. علل مراجعه به متخصص و جراح پلاستیک بسیار متنوع است. از بین بردن افتادگیهای پوست و افتادگیهای صورت، از بین بردن غبغب، چین و چروکها، جراحی پلاستیک بینی، کاهش با افزایش سایز سینهها و همچنین افزایش سایز آلت تناسلی، برخی از رایجترین عملهای جراحی پلاستیک هستند. این بیماران معمولا فکر میکنند جراحی پلاستیک معجزه خواهد کرد و نقص را از بین خواهد برد. درنتیجه زمانیکه واقعیت خودش را نشان میدهد، بیماران متوجه میشوند که مشکلات زندگی از طربق تغییر دادن نقص جسمانی توسط جراحی پلاستیک حل نمیشود. در حالت ایدهآل، چنین بیمارانی به رواندرمانی روی خواهند آورد تا ماهیت حقیقی احساسات نوروتیک خود دربارهی بیکفایتی را درک کنند. در غیر اینصورت، بیماران ممکن است علت برآورده نشدن انتظارات خود را به گردن جراحان پلاستیک بیندازند و از آنها به مقامات قضایی شکایت کنند و به افسردگی بالینی مبتلا شوند. یکی از بالاترین آمارهای مرتبط با شکایت قضایی، بهعلت اهمالکاری مربوط به جراحان پلاستیک است.