ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

ده فیلم برتر و برگزیده مرتبط با کارآفرینی و کسب‌وکار را در این مطلب به شما پیشنهاد می‌دهیم و به شما توصیه می‌کنیم که اگر می‌خواهید کارآفرین برتری باشید این فیلم‌ها را ببینید.

توجه: خطر اسپویل شدن داستان این فیلم‌ها وجود دارد.

۱) The Social Network

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

«شبکه اجتماعی» در مورد یک مرد جوان است که از یک استعداد غیرطبیعی برخوردار شده است؛ توانایی نگاه به یک سیستم کامپیوتری با قابلیت‌های نامحدود و احساس شروع یک حرکت در راه رسیدن به پیروزی. نام او مارک زاکربرگ است، او فیس بوک را خلق کرده است، او در سن ۲۰ سالگی یک میلیاردر شد. او اعجوبه شطرنج، بابی فیشر را به یاد من می‌اندازد. هر دوی آنها نبوغ بسیاری دارند، اما هر دو در موقعیت‌های اجتماعی نسبت به صداهای اطراف ناشنوا هستند.

فیلم دیوید فینچر این قابلیت نادر را دارد که نه تنها به اندازه قهرمان خود با ذکاوت باشد بلکه به طریق او هم ذکاوت خود را نشان دهد. «شبکه اجتماعی» فیلمی است بسیار با اطمینان، بی تاب، سرد، هیجان انگیز و به خودی خود باذکاوت.

فیلم، در طول دو ساعت دیالوگ جذاب به طور مؤثر پیش می‌رود. یک داستان غیر قابل گفتن را واضح و فریبنده می‌سازد. گفته می‌شود که ساختن فیلمی در مورد یک نویسنده غیر ممکن است، چرا که چطور می‌توان او را در حال فقط نوشتن نشان داد؟ حتماً باید ساختن فیلمی در مورد یک برنامه نویس کامپیوتر هم غیر ممکن باشد به این دلیل که برنامه نویسی چیزی جز نوشتن به زبانی نیست که فقط تعداد کمی از مخاطبان از آن اطلاع دارند. با این حال فینچر و نویسنده‌اش، آرون سورکین، قادرند تا پدیده فیس بوک را با عباراتی توضیح دهند که ما فوری آن را درک کنیم و این همان دلیلی است که ۵۰۰ میلیون نفر از ما برایش ثبت نام کرده‌ایم.

۲) The Big Short

«رکود بزرگ» المان‌های داستانی را با نبش قبر شبه مستند گونه آنچه در طول سال‌های منتهی به رکود ۲۰۰۸ رخ داد ترکیب می‌کند. شخصیت‌ها یا افراد واقعی هستند که داستانشان را برای لوئیس گفته‌اند یا کمی حال و هوای داستانی گرفته‌اند (با تغییر اسامی برای محافظت از افراد مقصر). فیلم هم آموزنده و هم به شدت سرگرم کننده است. مک کی به روش خودش به بیننده‌ها اطلاعاتی درباره دلایل منجر به این بی‌ثباتی می‌دهد اما این کار را با بی‌احترامی‌های غیرمستقیم انجام می‌دهد. یکی از ابزارهای او سوء استفاده از افراد مشهور در ارائه توضیحات است. مارگوت رابی در حالی که در حال گرفتن حمام حباب است به ما درسی می‌دهد (انصافاً تمرکز روی آنچه می‌گوید خیلی سخت است). آنتونی بوردین، آشپز معروف، از مقایسه تاس کباب ماهی استفاده می‌کند. سلنا گومز بیست و یک بازی می‌کند.

«رکود بزرگ» شخصیت‌هایش را از کتاب گرفته- البته تمام شخصیت‌های کتاب لوئیس روی پرده دیده نمی‌شوند. تمرکز فیلم روی ۵ شخصیت است: مایکل بری (کریستین بیل)، یک نابغه مالی نه چندان اجتماعی؛ بارک بوم (استیو کارل)، یک دلال هشیار؛ جرد ونت (رایان گاسلینگ)، یک سرمایه گذار طماع که حاضر است آدم بکشد؛ و زوج چارلی گلر (جان ماگارو) و جیمی شیپلی (فین ویتراک)، یک جفت آماتور که دنبال فرصتی برای ثروتمند شدن هستند. بری نخستین کسی است که خطرات ذاتی واقع در روش وال‌استریت برای بالا بردن قیمت اوراق از طریق رهن‌های کمتر از ارزش اوراق را شناسایی می‌کند. در اوایل سال ۲۰۰۵، او زنگ خطر را به صدا در می‌آورد اما هیچکس آن را نمی‌شوند. پس او با «کوتاه کردن» اوراق این را به یک فرصت سرمایه گذاری تبدیل می‌کند- با اطمینان از این که بازار مسکن سقوط می‌کند. ونت نیز به نتیجه مشابهی می‌رسد و با بوم- فردی که بعد از تحقیقات شخصی نظر او را تایید می‌کند- بحث می‌کند. گلر و شیپلی در زمان و مکان مناسبی قرار دارند و به توصیه دلال سابق بن ریکرت (برد پیت) برای خود یک صندلی در میز بزرگ این پسرها ردیف می‌کنند.

۳) The Wolf of Wall street

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

«گرگ وال استریت» به عنوان یکی از کمدی‌ترین فیلم‌هایی که اسکورسیزی ساخته، در کنار «بعد از ساعت‌ها» قرار می‌گیرد. فیلم سیر یکدست شوخی و لطیفه نیست؛ بلکه عناصر طنز سیاه به درونمایه‌ی فیلمنامه‌ای تنیده شده‌اند که ذهنیت “پولدار شدن” را که همیشه آفت وال استریت بوده است، زیر سؤال می‌برد. با وجودی که ضد قهرمان فیلم، جوردن بلفورت (لئوناردو دی کاپریو) نشانگر حرص و طمع است، اما فیلم موفق می‌شود او را به عنوان شخصیتی تقریباً دلسوزی برانگیز به نمایش بگذارد. از نظر بیرونی بلفورت – کلاهبرداری معتاد، زن باز و مادی گرا- از آن نوع شخصیت‌هاست که به آسانی می توانست در جایگاه شخصیت شرور داستان قرار بگیرد. او از آن دسته مجرمین نظام مالی و اداری است که فعالیت‌هایش باعث فروپاشی اقتصادی سال ۲۰۰۸ شد و خیلی راحت می‌توانست داستانش را با ماجرای واقعی برنی مدوف (مالک بزرگترین شرکت کلاهبرداری در سال ۲۰۰۸) مبادله کند. با این وجود، اسکورسیزی با شکل دادن فیلم به صورت حاضر، بلفورت را مانند کالیگولایی پر جذبه و کاریزماتیک به تصویر می‌کشد. او شخصیتی بی‌نهایت پر جاذبه است که از ابتدا تا انتهای فیلم توجه تماشاگران را به خود معطوف می‌کند.

«گرگ وال استریت» داستان صعود و سقوط بلفورت را تعریف می‌کند. بعضی از قسمت‌های آن به شکل فلش بک نمایش داده می‌شوند که صدای دی کاپریو با لحنی که خود را تمسخر می‌کند، روی تصاویر شنیده می‌شود. این فیلم داستان از صفر به قله رسیدن دلال سخت کوشی است که اواخر دهه‌ی ۸۰ وارد این بازار می‌شود و با این بدشانسی مواجه می‌شود که جواز خود را در روز دوشنبه‌ی سیاه، روز بزرگترین سقوط اقتصادی بعد از دهه‌ی ۲۰، به دست می‌آورد. پس از این او شغلش را از دست می‌دهد اما مجدداً به عنوان تأمین کننده‌ای در بازار سهام کم ارزش وارد عرصه می‌شود. در این گوشه‌ی تاریک بازار اقتصادی کلاهبرداری به وفور دیده می‌شود و بلفورت با موج همراه می‌شود تا به ثروت برسد. او موفق می‌شود برای خود یک شریک، استارتون اوکمونت، پیدا کند و دور و برش را با مانند دوستان وفاداری مانند دانی ازوف (جوناه هیل) که مانند بلفورت به مواد مخدر علاقه دارد پر کند. او همسر اولش را به خاطر زن بلونی جذاب، نائومی لاپاجیلا (مارگوت رابی) ترک می‌کند. کمیسیون امنیت و مبادلات ارزی کم کم متوجه استارتون اوکمونت می‌شود اما مشکل اصلی بلفورت زمانی آغاز می‌شود که یک مأمور اف.بی.آی به نام گرگ کولمن (کایل چندلر) پرونده‌ای برای او باز می‌کند.

۴) The aviator

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

«هوانورد» فیلمی از مارتین اسکورسیزی تماشاگران خود را به سالهای بیست  و سی میلادی و روزهای سخت، پرهیجان و جنجالی هالیوود می‌برد. این فیلم هم مثل چند کار قبلی فیلمساز (همچون «گاو خشمگین» و «برو بچه‌های خوب» ) یک اثر شرح حال گونه است که براساس قصه زندگی یک شخصیت واقعی ساخته شده است. این بار توجه اسکورسیزی معترض و جنجالی به سمت هاواردهیوز چهره  پر سر و صدای عالم سینما و هوانوردی است، که نقش آن را در فیلم، لئوناردو دی کاپریو بازی می کند. کیت بلانشت و کیت بکینل هم در فیلم نقش دو بازیگر مطرح کلاسیک یعنی کاترین هپبورن و اوا گاردنر را به عهده د ارند. دیگر بازیگران فیلم عبارتند از: آلک بالدوین، جان سی ریلی، آلن آلوا، یان هولم، جودلا و دنی هیوستن.

قصه فیلم کل زندگی  هاوارد هیوز را در برنمی‌گیرد، بلکه برعکس ترجیح می‌دهد فقط بخشی از آن را به تصویر بکشد.

این بخش مربوط به سال‌های اولیه زندگی او می‌شود، یعنی از اوایل دهه سی که فیلم «فرشتگان جهنم» را کارگردانی می‌کند تا سال ۱۹۴۷ که تست پروازی مشهور و رسوایی برانگیز خود را (درسن ۴۲ سالگی) انجام می‌دهد. قصه فیلم در این ارتباط است که چگونه هیوز جوان و ماجراجو از یک آدم معمولی، تبدیل به یکی از چهره‌های مطرح زمان خود شد. او پسر یک کاشف تگزاسی بود که پس از مرگ، ثروت خود را برایش بجا گذاشت. هیوز به سرعت راهی لس آنجلس می‌شود تا در تهیه و تولید فیلم‌های سینمایی سرمایه گذاری کند. در همین دوران است که او چند فیلم مهم خود را تهیه و کارگردانی می‌کند، فیلم‌هایی که اکنون لقب آثار کلاسیک سینما را گرفته‌اند.

اما علاقه هیوز فقط به سینما محدود نمی‌شد، او دلباخته هوانوردی و پرواز هم بود. این علاقه ا و را به سمت خلق یک هواپیمای تازه می‌اندازد که در اولین پرواز خود، فرود خیلی بدی داشت و سقوط آن باعث یک جنجال رسانه‌ی شد. هیوز در دیگر رشته‌های اقتصادی هم سرمایه گذاری و فعالیت کرد، اما او را بیشتر از هر چیز به دلیل فعالیت‌های سینمایی‌اش می‌شناسند.

۵) Moneyball

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

Moneyball  نشان می‌دهد که اگر یک کتاب غیر داستانی، که بیشتر درباره عقاید و اعتقادات است، به فیلمی داستانی تبدیل شود، نتیجه چه می‌تواند باشد. با وجود اطلاعات بسیار مفیدی که فیلم به تماشاگر می‌دهد (البته به شرط آنکه تماشاگر طرفدار بیسبال باشد)، ولی وجه درام آن ضعیف و در مواقعی فاقد کشش لازم در پیشبرد داستان است. تمرکز بر شخصیت اصلی داستان یعنی مربی تیم بیسبال اکلند، بیلی بین (با بازی Brad Pitt) فیلم را تا حدی نیز در ژانر زندگینامه‌ای قرار داده است و با اضافه کردن شخصیتی‌های دیگر از جمله کمک مربی پیتر برند (Jonah Hill) و مدیر باشگاه آرت هاو (با بازی Phili Seymour Hoffman)  داستان را با طراوت‌تر و چند بعدی کرده است. نکات بارز Moneyball در درجه اول پرداخت به نحوه منحصر بفرد انتخاب بازیکن توسط مربی تیم و سپس تصویر برداری فوق‌العاده نماهای داخل زمین بازی است. نقاط قوتی که می‌تواند بسیاری را به سالن سینما بکشاند.

سخت‌ترین کار سازندگان فیلم، اقتباس داستانی از کتابی است که بیشتر مناسب ساخت فیلم‌های مستند است. در نتیجه، قسمت‌های از کتاب که ارزش خواندن دارد متاسفانه حذف شده است، هرچند سعی شده پیام اصلی کتاب در نماهایی پراکنده همانند سکانس ابتدایی فیلم کازینو برای تماشاگر بازگو شود. مانند کتاب (بین) شخصیت مرکزی است اما توجه سازندگان به او بیشتر از یک تحلیلگر بازی است. بطوری که در فلاش‌بک‌هایی شاهد ناکامی‌های قبلی‌اش در زندگی هستیم. همچنین در زمان اصلی فیلم یعنی فصل ۲۰۰۲ نیز تماشاگر درگیرحاشیه‌های زندگی کمک مربی پیتر برند به عنوان فارغ التحصیل دانشگاه ییل و رابطه‌اش با دختر ۱۲ ساله و همسر سابقش می‌شود.

۶) The Founder

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

 فیلم بنیان گذار، در یک شاهکار سینمای بیوگرافی، به روایت روزهای آغازین و توصیف رشد یکی از بزرگترین فست فودهای زنجیره‌ای در جهان می‌پردازد. کمتر کسی است که نام مک دونالدز و همبرگرهای خوشمزه و البته پولساز آن را نشنیده باشد. این شرکت با داشتن بیش از ۳۶۰۰۰ شعبه در سرتاسر جهان و نزدیک به ۳۷۵۰۰۰ نفر پرسنل، بزرگترین امپراطوری عرضه غذا در جهان را در اختیار دارد که با درآمد ۲۴ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۶، در جایگاه درآمدی بالاتر از دهها کشور قرار می‌گیرد.

شکل‌گیری و موفقیت این امپراطوری بیش از هر چیز مدیون استراتژی صحیح بنیان‌گذار آینده‌نگر آن است.

اولین مک دونالدز تنها یک فروشگاه همبرگر در سن برناردینو ایالت کالیفرنیای آمریکا بود که به خاطر سرعت تحویل غذا و طعم همیشه یکسان غذایش معروف بود و توسط دو برادر به نام‌های ریچارد و موریس مک دونالد اداره می‌شد. این دو برادر با دقت و حساسیتی مثال زدنی، به افزایش سرعت پخت و آماده سازی همبرگر پرداخته بودند و یک مجموعه فرآیند به نام “سیستم سرعتی” را ابداع کردند. سیستم سرعتی حتی محل قرارگیری هر یک از کارکنان، وسایل طبخ و حتی سس‌های مورد نیاز را تعیین می‌کرد. اما این همه آن چیزی که برای فراگیر شدن و جهانی شدن لازم است نبود. مساله اصلی چگونگی گسترش این کسب و کار از یک رستوران محلی به یک شرکت ملی و بین المللی با حفظ منافع اصلی برای بنیان‌گذاران آن بود.

۷) Thank you for Smoking

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

این فیلم با ظرافت خاصی تولید شد، از کارگردانی پویا گرفته تا ایفای نقش روان بازیگران فیلم به ویژه شخصیت اصلی یعنی آرون اکهارت، این فیلم را می‌توان اصلی‌ترین و به نوعی متمرکزترین اثر تولید شده در رابطه با صنایع دخانیات به شمار آورد.

جنبه طنز آمیز فیلم از جمله دیگر موارد قابل بحث در این زمینه است، گاهی نکته‌ی طنز تاثیر چندین برابری نسبت به هزارن جمله دارد.

کارگردان فیلم نیز به خوبی از این نکته بهره برده و در فیلم ممنونم که سیگار می‌کشی از این نوع موارد طنز آمیز بسیار چشم می‌آید.

در طول فیلم بارها سناتور آمریکایی از نیک نیلور شکست می‌خورد. به هر حال در خود سنا نیز بسیاری از سناتورها تحت تاثیر این شرکت‌ها قرار دارند. حداقل در پرونده تحریم ایران از سوی سنا این موضوع به اثبات رسید. به طوری که در اقدامی عجیب سنا سیگار را جزو اقلام خوراکی قرار داد و صادرات آن را به ایران بلا مانع اعلام کرد به طوری که از ایران تحریم شده به عنوان سومین مصرف کننده سیگارهای آمریکایی یاد می‌کنند!!

فیلم از سیگار کشیدنتان متشکرم سعی می‌کند یک اثر صرف انتقادی نباشد بلکه به وجهه ها درام یک اثر سینمایی نیز بپردازد. رابطه نیک با جویی پسرش و همسر جدا شده‌اش قرار است در ایجاد خط دراماتیک اثر موثر باشد. این خط که کاملا کلیشه‌ایی و به مانند سایر آثار این چنین است صرفا جهت وجهه بخشیدن به شخصیت انسانی نیک قرار داده شده است. پدری که به قدری سرگرم درگیری‌های شغلی خود است از فرزند خود غافل است و فرزندی که سعی می‌کند پدر خود را بشناسد. پدری بسیار توانمند در سخنوری و وفادار به عقاید خود به طوری که در مدرسه فرزندش زمانی که یکی از شاگردها به او می‌گوید: مادرش به او گفته سیگار عامل مرگ و میر است پاسخ می‌دهد: که مادرش پزشک است؟یا محقق در این زمینه؟ و با شنیدن پاسخ منفی وی به نوعی در مدرسه فرزندش هم تبلیغ سیگار می‌کند.

۸) Steve Jobs

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

هنگام تماشای «استیو جابز»(Steve Jobs) اولین چیزی که محرز می‌شود این است که این فیلم اثری بیوگرافیک نیست. فیلم از زندگی جابز به عنوان زیربنای داستان خود استفاده می‌کند و بعد با گلچین کردن برخی حقایق و خاطرات اسکلت خود را می‌سازد. اما آرون سورکین، فیلمنامه نویس، و دنی بویل، کارگردان، علاقه‌ای به ارائه فرم جدیدی از این داستان حقیقی عجیب‌تر از خیال ندارند. آن‌ها افکار جاه‌طلبانه‌تری دارند. و آن چیزی نیست جز نمایش استیلای نبوغ و این که چگونه یک «ذهن فوق‌العاده» همیشه به معنای یک «انسان فوق‌العاده» نیست.

«استیو جابز» به صورت یک نمایش سه پرده‌ای، مانند یک نمایش صحنه‌ای، تنظیم شده است به طوری که چند لوکیشن بیشتر ندارد و شدیداً بر بازی‌ها، ضرب‌آهنگ و دیالوگ‌ها استوار است. بویل با قرار دادن کاراکترها تحت فشار زمانی که هرگز متوقف نمی‌شود، نوعی حس دائمی فوریت را خلق می‌کند. با دوربینی که دائماً در حال حرکت است و نماهای بلند و سریع را به نماهای کوتاه و استاتیک ترجیح می‌دهد، شاهد خلق حس حرکت و انرژی هستیم که محدودیت‌های موقعیتی را پشت سر می‌گذارد.

در مرکز این آشوب استیو جابز (مایکل فاسبیندر)، یکی از خالقان کمپانی اپل، قرار دارد که پیراهن یقه اسکی مشکی رنگ، جین آبی و کفش اسنیکر نیوبالانس به یونیفرمش تبدیل شده‌اند. جابز بی‌تردید نابغه است و البته در وی نخوتی وجود دارد که با این نبوغ رقابت می‌کند. او به شکست ناپذیر بودن خود ایمان دارد و آن را به عنوان اصلی خدشه ناپذیر پذیرفته است. اندکی با افزایش سن آرام‌تر می‌شود اما نه آن قدر که حاضر باشد میدان را به دیگران واگذارد.

۹) The pursuit of happyness

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

ما با یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌ها در زمینه انگیزشی و موفقیت در برابر نوسانات زندگی روبه‌رو هستیم؛ روانشناسی دقیق کارگردان موفق به همراه کردن مخاطب با خود می‌شود. به طوری که خود را جای شخصیت اصلی فیلم کریس (ویل اسمیت) تصور می‌کند رنج کشیدن، شرمندگی، تلاش و در نهایت خوشبختی او را حس می‌کند یا حداقل درک می‌کند زیرا که این موقعیت‌ها در زندگی طبیعی است و ممکن است برای همه‌رخ داده باشد.

جان مایه فیلمساز از فعل و انفعالات درونی می‌آید. “تلاش برای رسیدن” و نگاه کارگردان متمرکز بر تلاش است. اما این تلاش ریشه در چه چیزی دارد؟ اگر از من بپرسید به شما از انسانیت می‌گویم. تپش ریشه‌های اومانیسم خط روایت فیلم و فراز و نشیب‌هایی که در کالبد محرکه شخصیت هستند او را به کنش‌های غیر منتظره وادار می‌کند.

کارگردان دغدغه‌ای تجربی دارد که براساس یک روایت حقیقی نوشته وبه تصویر کشیده شده است.

در جستجوی خوشبختی فیلم مهمی است، زیرا حرف برای گفتن دارد مسئله همچون بیکاری یا عدم پول برای چرخاندن زندگی را پیش می‌کشد و از این نظر فیلمی اجتماعی به حساب می‌آید. تماشاگر را درگیر می‌کند و حالا رفته رفته حل این مشکل یا مسئله را با آنها درمیان می‌گذارد، می‌توان گفت مخاطب را به این راه حل دعوت می‌کند واین مشکل دغدغه‌ای است که خیلی‌ها با آن سرکار دارند، پس می‌شد گفت که بااین تفاسیر در جستجوی خوشبختی یک مشکل همگانی را همراه با راه حلش به تصویر می‌کشد پس فیلم مهمی است.

۱۰) The Inventor

ده فیلمی که هر کارآفرینی باید ببیند

در جدیدترین ساخته الکس گیبنی به نام مخترع یک لحظه احساسی و بسیار عجیب وجود دارد که در آن یک خبرنگار که در سال ۲۰۱۴ کارهای الیزابت هولمز را پوشش داده بود متوجه رسوایی او می‌شود و از شدت بی‌اخلاقی او زبانش بند می‌آید و نمی‌تواند صحبت کند. حدود یک سال بعد از ساخته شدن فیلم این خبرنگار که راجر پارلوف نام دارد در یک مقاله مفصل توضیح داد که هولمز چگونه سر او کلاه گذاشته و او را متقاعد کرده که شرکتش در حال انجام یک حرکت تاریخی است.

ترانوس به عنوان یک کمپانی بزرگ اسمش را از ترکیب دو کلمه تراپی (درمان) و دیاگنوسیس (تشخیص) گرفته است و نامش موقعی سر زبان افتاد که روزنامه نگاری به نام جان سارایرو یک مقاله افشاگرانه را در نشریه روزنامه وال استریت ژورنال بر علیه آن نوشت. پس از چاپ این مقاله روسای این شرکت از جمله الیزابت هولمز به کلاهبرداری متهم شدند و ارزش شرکت یک شبه از ۹ میلیارد دلار به صفر رسید. جان سارایرو توانست برای نوشتن مقاله آنقدر اطلاعات جمع کرد که کاملا ادعاهای عجیب هولمز باطل شود. هولمز مدعی شده بود که تکنولوژی موجود در کمپانی‌اش می‌تواند بیش از ۲۰۰ تست را با استفاده از یک قطره خون گرفته شده از بیمار به انجام برساند. در واقع خود شرکت تنها چند تست محدود را به وسیله نمونه‌ها انجام می‌داد و بیشتر تست‌ها به وسیله نمونه‌های وریدی‎ای انجام می‌شد که تحت شرایط نامناسب از افراد گرفته شده بودند و نتایجشان با وسایل آزمایشگاهی کاملا معمولی تعیین می‌شد.

این توهم که کمپانی هزینه‌های پزشکی را کاهش می‌دهد و موجب شناسایی سریع بیماران و نجاتشان می‌شود باعث شد سرمایه گذاران بسیاری برای خرید سهام این شرکت صف بکشند. در میان این سرمایه گذاران چهره‌های بسیار پرنفوذ نظامی و سیاسی امریکا نیز حضور داشتند اما تمام برنامه‌های شرکت با افشاگری یکی از کارگران شرکت به نام اریکا چونگ به سرعت نابود شد.

الکس گیبنی که در ساخت مستندهای افشاگرانه سابقه زیادی دارد در اینجا داستان پیچیده این کمپانی را به شکلی بسیار ساده و قابل فهم مطرح کرده و از امکاناتی مانند انیمیشن کامپیوتری و تصاویر آرشیوی به بهترین شکل استفاده کرده است. فیلم فرهنگ حاکم بر مرکز تکنولوژی امریکا در سیلیکون ولی را به شکل بی‌رحمانه‌ای نقد می‌کند و نشان می‌دهد افرادی مانند هولمز اصلا به «نه» شنیدن عادت ندارند. در واقع اصرار و محکومیت فرد به موفقیت است که باعث می‌شود به چنین روش‌های عجیب و غریبی دست بزند. فیلم تنها به ارائه مدارک و افشای کلاهبرداری ترانوس قانع نمی‌شود و تصویری از این شخصیت را رسم می‌کند که در ابتدا انسانی ایده‌آل‌گرا بوده اما وقتی دیده راهی برای رسیدن به این ایده‌آل‌ها وجود ندارد وارد یک فاز انکار بسیار شدید شده است. «مخترع» به شکلی دقیق و تماشایی پرونده ترانوس را بررسی می‌کند و همزمان آنرا به وقایع مهم‌تری در دنیای معاصر مرتبط می‌کند.

قبلی «
بعدی »

من در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل کردم.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    مطالب اخیر