داستان انیمیشن
در انیمیشن شیرشاه شیرشاه انیمیشنی حماسی و موزیکال محصول سال ۱۹۹۴ شرکت والت دیزنی است. داستان این اثر، برگرفته از چندین اثر هنری معروف از قصههای پیامبران گرفته تا نمایش نامههای ویلیام شکسپیر است. شیری به نام اسکار که در صدد پادشاهی جنگل است (که این سمت به برادرش موفاسا رسیده و در آینده به پسر موفاسا، سیمبا میرسد) او موفاسا را میکشد و برادرزادهاش سیمبا را فراری میدهد و سیمبا در آینده بزرگ میشود و میآید تا انتقام تاج و تختش و البته پدرش را از اسکار بگیرد…
درباره انیمیشن
انیمیشن The Lion King محصول کشور آمریکا و در ژانر انیمیشن ، درام میباشد و به کارگردانی Rob Minkoff در سال ۱۹۹۴ ساخته شده است. در انیمیشن شیرشاه بازیگرانی چون Cathy Cavadini، Cheech Marin، Ernie Sabella، Frank Welker، James Earl Jones، Jeremy Irons، Jim Cummings، Jonathan Taylor Thomas، Judi M. Durand، Madge Sinclair و… به ایفای نقش پرداخته اند.
شیرشاه (The Lion King) انیمیشنی حماسی و موزیکال محصول سال ۱۹۹۴ شرکت والت دیزنی است. موسیقی این اثر توسط آهنگساز معروف التون جان ساخته و شعر آن توسط تیم رایس گفته شده و تنظیم آن توسط هانس زیمر انجام شدهاست. این فیلم برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین موسیقی متن و بهترین ترانهٔ اورجینال شدهاست. از این اثر دو دنبالهٔ دیگر به نامهای شیرشاه ۲: پادشاهی سیمبا و شیرشاه ۳: (یا شیرشاه یک و نیم) ساخته شد. در سال ۲۰۱۲ این فیلم به صورت سهبعدی دوباره در جهان اکران شد و باز هم به فروش بالایی دست یافت. این فیلم از نگاه انجمن فیلم آمریکا، یکی از ۱۰ فیلم انیمیشن برتر جهان است.
کارگردان : Roger Allers
تهیه کننده : Don Hahn
نویسنده فیلمنامه : Irene Mecchi
موسیقی : Hans Zimmer
تدوین : Ivan Bilancio
ژانر : حماسی و موزیکال
مدت زمان انیمیشن : ۸۹ دقیقه
محصول : آمریکا
تاریخ انتشار : June 15, 1994
در سرزمین های پراید آفریقا ، یک غرور شیرها از پراید راک بر قلمرو حیوانات حکمرانی می کند. پادشاه مفاسا و ملکه سرابی پسر تازه متولد شده خود ، سیمبا ، را توسط رافیکی مندریل ، شمن و مشاور پادشاهی به حیوانات جمع آورنده هدیه می دهند.
مفاسا سیمبا سرزمین های غرور را نشان می دهد و مسئولیت های پادشاهی و “دایره زندگی” را که همه موجودات زنده را به هم متصل می کند ، برای او توضیح می دهد. برادر کوچک مفاسا ، اسکار ، طمع می کند و برای خلاص شدن از شر مفاسا و سیمبا نقشه می کشد تا وی به سلطنت برسد. او سیمبا و بهترین دوستش نالا را فریب می دهد تا در گورستان فیلهای ممنوعه ، جایی که شنزی بی رحم با کفتارهای هم نوع خود به آنها حمله می کند ، کاوش کنند. مفاسا از ماجوردومو ، شاخ زازو ، این ماجرا را می شنود و توله ها را نجات می دهد. مفاسا اگرچه از سیمبا ناراحت است ، او را می بخشد و توضیح می دهد که پادشاهان بزرگ گذشته از آسمان شب مراقب آنها هستند ، و او روزی مراقب سیمبا خواهد بود. در همین حال ، اسکار از کفتارها بازدید می کند و آنها را متقاعد می کند تا در ازای گرفتن حق شکار در سرزمین های پراید به او کمک کنند تا موفاسا را سرنگون کند.
اسکار برای برادر و برادرزاده خود دامی ایجاد می کند ، سیمبا را به داخل تنگه ای سوق می دهد و کفتارها یک گله بزرگ از حیوانات وحشی را به یک رانش کوهی سوق می دهند که او را لگدمال می کند. وی با دانستن اینکه پادشاه برای نجات پسرش هجوم خواهد آورد ، او را از خطر سیمبا مطلع می کند. مفاسا سیمبا را نجات می دهد اما در نهایت به طرز خطرناکی از لبه تنگه آویزان می شود. اسکار از کمک به مفاسا امتناع می کند ، در عوض او را به مرگ می کشد. او سپس سیمبا را متقاعد می کند که این فاجعه تقصیر خود سیمبا بوده و به او توصیه می کند که پادشاهی را ترک کند و دیگر برنگردد. او به کفتارها دستور می دهد توله را بکشند ، اما سیمبا فرار می کند. اسکار به این غرور می گوید که آدم ربایی موفاسا و سیمبا را کشت و به عنوان پادشاه جدید قدم جلو گذاشت و به طایفه شنزی اجازه داد در سرزمین های پراید زندگی کنند.
تیمون و پومبائا ، مرغ و گربه ، سیمبا را که در یک بیابان سقوط کرده نجات می دهند. سیمبا با دو دوست جدید و حیوانات دیگر در واحه خود بزرگ می شوند و زندگی بدون دغدغه ای را با شعار “hakuna matata” (به زبان سواحیلی “بدون نگرانی”) می گذرانند.
یک سیمبا بزرگسال تیمون و پومبا را از یک شیر گرسنه ، که معلوم می شود نالا است نجات می دهد. او و سیمبا دوباره متحد می شوند و عاشق یکدیگر می شوند و او را ترغیب می کند که به خانه برگردد و به او می گوید که سرزمین های پراید در زمان اسکار به یک زمین بایر خشکسالی تبدیل شده اند. سیمبا که از مرگ پدرش احساس گناه می کند ، امتناع می کند و شروع به حمله می کند. سپس با رافیکی روبرو می شود که به او می گوید روح مفاسا در سیمبا زنده است. شبح مفاسا در آسمان شب توسط سیمبا دیدار می شود ، وی به او می گوید که باید جایگاه شایسته خود را به عنوان پادشاه بدست آورد. سیمبا با درک اینکه دیگر نمی تواند از گذشته خود فرار کند ، تصمیم می گیرد به سرزمین های پراید برگردد.
با کمک دوستانش ، سیمبا دزدکی از کفتارهای پراید راک عبور می کند و با اسکار که قصد جنگ با سرابی را داشت روبرو می شود. اسکار سیمبا را به دلیل نقش او در مرگ مفاسا طعنه می زند و او را به لبه سنگ پشت می کند ، جایی که او برای او فاش می کند که مفاسا را قتل داده است. سیمبا با عصبانیت او را مجبور می کند تا واقعیت را به بقیه غرور نشان دهد. تیمون ، پومبا ، رافیکی ، زازو و شیرها کفتارها را دور می کنند در حالی که اسکار در تلاش برای فرار ، توسط سیمبا در یک طاقچه نزدیک بالای پراید راک به گوشه می افتد. اسکار خواهان رحمت و تلاش برای مقصر دانستن جنایات خود به کفتارها است. سیمبا از زندگی خود چشم پوشی می کند اما به او دستور می دهد تا برای همیشه از پراید لندز خارج شود. اسکار امتناع کرده و به برادرزاده اش حمله می کند ، اما سیمبا پس از یک درگیری کوتاه او را از صخره به پایین پرتاب می کند. اسکار از سقوط جان سالم به در برد اما کفتارها مورد حمله قرار گرفتند و تا حد مرگ کشته شدند ، وی تلاش وی برای خیانت به آنها را شنید. پس از آن ، سیمبا سلطنت را به دست می گیرد و نالا را ملکه خود می کند.
با احیای سرزمین های پراید به حالت معمول خود ، رافیکی توله تازه متولد سیمبا و نالا را به حیوانات مونتاژ شده تقدیم می کند و دایره زندگی را ادامه می دهد.